نوشته شده توسط : محمد

روزي مردي فرزانه از نزديكي دهكده‎اي مي‎گذشت كه زني بر سر زنان به او نزديك شد و گفت‎: «فرزندم سخت بيمار است و از دست حكيمان براي درمان او كاري ساخته نيست‎. فرزندم را نزد تو مي‎آورم تا برايش دعاي كني تا خداوند شفايش دهد».
    مرد فرزانه به ميدان اصلي دهكده رفت و منتظر ماند تا زن‎، كودك بيمارش را نزد او آورد. در همين‎ حال‎، عده زيادي از اهالي دهكده دور او حلقه زده بودند و هر يك تقاضايي داشتند. وقتي زن‎، فرزندش‎ را نزد مرد فرزانه آورد، ناگهان مردي جوان ا... .



:: برچسب‌ها: قدرت دعا ,
:: بازدید از این مطلب : 2212
|
امتیاز مطلب : 90
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 فروردين 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد